یار اگر مرحم داغ دل محزون نشود


با چنین داغ دلم خون نشود چون نشود؟

جز دل سخت تو خون شد همه دل ها ز غمم


دل مگر سنگ بود کز غم من خون نشود

این که با ما ستمت کم نشود باکی نیست


کوشش ما همه این ست که افزون نشود

گر به سرمنزل لیلی گذری، جلوه کنان


نیست ممکن که تو را بیند و مجنون نشود

بس که در ناله ام از گردش گردون همه شب


هیچ شب نیست دو صد ناله به گردون نشود

واعظا ترک هلالی کن و افسانه مخوان


کشتهٔ عشق بتان زنده به افسون نشود